در ساخت خودرو معمولاً مسائلی در نظر گرفته ميشود كه حاصل تجربيات پيشين كاربران آن و انتقال آنها به سازنده برای اصلاحات بعدی ميباشد . گاهی نيز با علم و آگاهی ، طراحيهای بر روی خودرو اعمال ميگيرد ، كه فقط در نظر گرفتن شرايط اقليمی محل مصرف خودرو ، دليل موجه آن ميباشد .
مثلاً سايبان (ابرو) بالای شيشه در انواع خودرو پرايد ساخت شركت سايپا را در نظر بگيريد ، اين سايبان فقط بخش كمی از صورت را در جانب ، ميپوشاند و اگر اين سايبان در كشور سردسير كره جنوبی كه طراح دوم اين خودرو هست، مناسب باشد ولی برای جاهای گرمسير كه برخورد آفتاب با صورت بسيار آزار دهنده است مناسب نيست .
و يا به خودروی رنو لوگان (ال90-تندر90) توجه كنيد اگر درست بگويم اين خودرو برای‌شركت داچيا در كشور رومانی توسط سازنده مادر طراحی شد و بيشتر محصولات شركت داچيا نيز روانه بازار اروپای شرقی و روسيه ميشوند . با توجه به محل كاربرد خودرو كه برای گذر از جاده های پر از برف و شوسه و استفاده كنندگانی كه بيشتر كشاورز و يا شغلهای در ارتباط با زمين دارند آنرا بلندتر از حد معمول يك خودرو سدان و تقريباً نزديك به يك اس يو وی طراحی نمود ه اند و همچنين بلندی سقف نيز با القاء حس جاداری باعث تغيير استاندارد سرنشين از 4 نفر به 5 نفر شده است ( درمحل استفاده اين خودرو بيش از اينها مسافر سوار ميكنند) . ميتوان گفت اين موضوع از محاسن اين خودرو هست . اما وقتی اين خودرو برای ايران قرار است تهيه شود ، با توجه به اينكه، ميانگين نسبی وضعيت جاده های ما از نظر ميزان بارش برف و گل و لای و مسائل فنی ديگر خيلی بهتر از اروپای شرقی و روسيه است ، اين خودرو با كارائی خوب ، با اصطلاح ارتفاع شتری( بلند) كه ورد جوانها است مورد سرزنش قرار ميگيرد و همچنين با توجه به تغيير بافت بسمت منفی تعدد خانوار در ايران كه بطور معمول خانواده های نسل جديد بصورت چهار نفره شده اند ، بلندای سقف آنرا ، بجای يك مزيت از ديدگاه و شمايل فيزيكی بيرون خودرو را بصورت بد مينماياند . و بهمين دليل كاربران اقدام به تغييراتی در اين دست خودروها ، گاهی تا مرز غير استاندارد مينمايند ، كه تاثير آن در هندلينگ ( پايداری حركتی و ايستائی) و موجب ضعف در بدنه و لوازم تعليق خودر. ميشود. بنظر ميرسد ميتوان به مهندسين طراح در شركتهای خودرو سازی داخلی پيشنهاد داد كه اعمال چنين تغييراتی نزد كاربران و يا نارضايتی از بخشی از شكل ارگونومی ( دستيابی) و زيبائی خودرو، اگر در يك آمارگيری، اپيدمی بودن آنرا نشان دهد لزوم اصلاح و بازنگری در كاربرد منطقه ائی را در خودرو مورد نكوهش ، ايجاب و توجيه كند.
برای مثال با توجه به شدت تابندگی آفتاب در كشور ما ، بنظر من ، ميبايست مثلاً شيشه جلو بعضی از خودروها در قسمت بالای آن كمی تيره رنگ شود؛ اگر بخاطر بياوريد در گذشته خودروهای پيكان نيز، بالای شيشه جلو آنها تيره ساخته ميشد . بعلت تيره نبودن بالای شيشه بعضی از خودروها فعلی ، استفاده كنندگان ، راساً اقدام به تيره نمودن آنها مينمايند و بعلت عدم آگاهی در مواردی ، درجه تيرگی آن از حد لزوم ديد مورد نياز برای رانندگی فراتر ميرود و يا اينكه از نوارهای پهنی كه معمولاً سفيد و يا مشكی هستند استفاده ميكنند كه ، خصوصاً اين مورد بطور كلی باعث عدم ديد در قسمت بالای شيشه جلو ميشود و اين احتمال وجود دارد ، هنگام رانندگی در تقاطعها و مسيرهای شيبدار و يا مناطق كوهستانی دچار مشكل و حادثه شوند . اين موضوع برای كسانی كه قد و يا بالاتنه بلندی دارند بيشتر محسوس و خطر سازتر ميباشد .
با فرض گريز از حادثه ، حداقل مشكل ايجاد شده ، دچار كردن راننده به آرتروز گردن ميباشد .
برای مثال چندی پيش ، در يك بعد از ظهر كه شب قبل از آن نيز طبق معمول دچار كم خوابی شده بودم بهمراه پسرم بقصد رفتن از شهر محل كارم ، بندر ماهشهر به طرف شهرستان شيراز كه محل زندگی خانواده ام است در جاده در حال طی مسير بودم . پس از رسيدن به تنگ ابولحيات و رد كردن از تنگه ، حدود سيصد متر با شرايطی كه در وضعيت و حالت رانندگی ، هوشيار خارج بودم . ( بطور معمول در رانندگی هوشيار پس از رد كردن از دهانه تنگه ميبايست به سمت چپ نگاه كنم تا جاده را كه با شيبی ملايم و پيچی چپگرد به بالا ميرود برای عبور امن و ديدن ساير خودروها در ذهنم تجزيه و تحليل كنم ) مشتی تخمه كدو در دهانم ريخته بودم و با گردش زبان آنها را بزير بخش اول آسياب دندان تك به تك آورده و پس از جدا كردن پوست آنها قصد داشتم همه را به بخش آسياب مركزی ببرم و بعد به حلقوم سرازير كنم . چشمانم در جاده و مغزم در درون دهانم بود . خيلی دير وقتی كه بفاصله حدود 80 متری پيچ رسيدم . نيمه هوشيار سمت چپ جاده را كه از قسمت بالای شيشه جلو قابل رويت بود نگاه كردم . يك تريلر كمپرسی ولوو اف 12 را در مسيرش ديدم كه پائين می آمد و ناگهان سر يك تريلر كمپرسی دانگ فنگ كه در حال سبقت گرفتن از ولوو بود. راننده دانگ فنگ ديده نميشد يعنی او هم من را نميديد . احتمال ميدهم بعلت نحوه تابش نور خورشيد بر روی صخره ها و سفيد بودن ماشين من يا راننده دانگ فنگ مرا نديده بود و يا از ماشين ما كه پرايد بود انتظار سرعت بالا را نداشت.

( محض اطلاع و با عرض معذرت بدون در نظر گرفتن بدآموزی ، اين پرايد ما كه لقب خرس سفيد را بهش داده ائيم ، اينجا كه ميرسه ،نميدونم چيش ميشه كه شيطونيش گل ميكنه و همه ماشينائی رو كه قبلش از ما رد شدن رو تو اين سربالائی ميگيره و پشت سرمون اگر نگاه كنيد مسابقه برای گرفتن ما آغاز ميشه . اما من بهتون قول ميدم اگر شما مسافر من هستيد كاملاً مطمئن باشيد ميتونيد براشون شكلك در بياريد و بعد كه به قسمت تقريباً هموار جاده يعنی به دشت ارژن رسيديم تو يه كافه قايم ميشيم كه تلافی شكلك رو سرمون در نيارند
هر چند كه بقول پسرم كه ميگه اونها فكر ميكنند موتور خرس سفيد با پرايدهای ديگه فرق داره . ضمناً اگر ديديد دارند بهمون نزديك ميشند و بغل دستمون قرار گرفتند، مطمئن باش ما دوباره ميتونيم براشون شكلك در بياريم چون آقا پليسه كه ما جای ايستادنشون رو ميدونيم ، با تابلوش داره بهشون علامت ميده بزن كنار !!) چنان از حادثه ائی كه عنقريب پيش میآمد شوكه شدم كه تمام تخمه های موجود در دهانم با يك پوف بسمت شيشه جلو پرتاب شد و حس كردم 9 چرخ يكرديف دانگ فنگ از روی من عبور كرد . بسرعت پايم را روی پدال ترمز گذاشتم و در حال ترمز فرمان را به راست گرداندم و بطوريكه در منتهی اليه جوی لبه كوه ايستادم البته در همان حال بوق ماشين را بطور ممتد فشار دادم . پسرم نيمی از تنه و سر و گردن خود را از ماشين برای رهائی از حادثه خارج كرده بود . صدای ترمز قفلی تريلر ولوو پس از متوجه شدن از وضعيت موجود بهمراه دود ناشی از لاستيك بلند شد . و سر سپر سمت راننده تريلر دانگ فنگ با فاصله يك متری از سر گلگير خرس سفيد گذشت و نفس حبس شده ما را آزاد كرد . بلافاصله من به پسرم گفت مخالفت من برای چسباندن نوار سفيد پهن بالای شيشه جلو برای دفع خطر در چنين موقعی بود . اگرچه آنروز دير متوجه خطر شدم و بهتر بود سمت چپ جاده را برای خروج از جاده انتخاب ميكردم ؛ اما ، روشن بودن بالای شيشه جلو به ادامه زندگی ما كمك كرد .